دیگر برایم مهم نیست !
بی حس شده ام .
از قضاوت و بی انصافیِ هیچ آدمی ، دلم نمی گیرد !
من به مرحله ی پذیرشِ خودم رسیده ام ،
نه از تمجید و ابراز علاقه ی کسی ، ذوق می کنم ،
نه با انتقاد و رفتنِ کسی ، به هم می ریزم !
به معنایِ واقعی ، عینِ خیالم نیست !!!
این روزها ، همه چیزِ دنیایِ من ، به خودم بستگی دارد !
من برایِ خودم ارزش قائلم !
آنقدر که با دستانِ خودم ، آدم هایِ آزار دهنده را از حوالیِ آرامشم ، دور می کنم !
حالِ من خوب است .
نه عاشقم ، نه غمگینم ، نه دلتنگ .
از شما چه پنهان ؛
این روزها جایِ هیچ کسی خالی نیست !
من همیشه دوستدار یک زندگی عجیب و پر حادثه بوده ام
شاید خنده ات بگیرد اگر بگویم من دلم می خواهد
پیاده دور دنیا بگردم، من دلم می خواهد توی خیابان ها
مثل بچه ها برقصم، بخندم، فریاد بزنم،
من دلم می خواهد کاری کنم
که نقض قانون باشد
شاید بگویی که تمایل به گناهی دارم ولی این طور نیست
من از این که کاری عجیب بکنم لذت می برم .
من دلم می خواهد این لفظ از زندگی دور شود
باید این کار را بکنی،
باید این طور لباس پوشید،
باید این طور راه رفت،
باید این طور حرف زد،
باید این طور خندید،
آه همه اش باید،
همه اش سلب آزادی و محرومیت ؛
چرا باید ؟!!!.
می دانم که به من چه جواب خواهند داد .
زیرا قوانین اجتماع اجازه نمی دهد طور دیگری رفتار کنی
اگر بخواهی بر خلاف دیگران رفتار کنی دیوانه
و احیانا جلف و سبکسر خطاب خواهی شد
من نمی فهمم
این قوانین را چه کسی وضع کرده
کدام دیوانه ای بشر را به این زندگی تلخ و پر از رنج محکوم کرده .
فروغ_فرخزاد
نیاز دارم مدتی نباشم ؛
سفر کنم به جایی که هیچ کسی را نشناسم ،
به جایی که هیچ کسی مرا نشناسد .
دور باشم و رها
سبُک باشم و آزاد .
آدم هایی را ببینم ، که هیچ تصور بدی از آنها ندارم ،
مسیرهایی را بروم ، که تا به حال نرفته ام ،
عطرهایی را بزنم ، که تا به حال نزده ام ،
و لباس هایی را بپوشم ، که تا به حال نپوشیده ام .
در مکان هایی بنشینم ، که هیچ خاطره ای را برایم زنده نمی کنند ،
موسیقی هایی گوش کنم ، که مرا یادِ کسی نمی اندازند ،
و نوشیدنی هایی بنوشم ، که مرا بیخیال تر از همیشه کنند .
نه به کسی فکر کنم ،
نه نگرانِ چیزی باشم ،
نه از پیشامدِ پیش نیامده ای بترسم !
من نیاز دارم مدتی در خنثی ترین حالتِ ممکن باشم .
درباره این سایت